رخ بر کش ای حقیقت مستور آفتاب
افشانه کن شراره سیه زلف تاب تاب
اینجا همیشه راه به رفتن رسیدن است
پس از برای چیست تو را این همه شتاب
عمری گذشت تا که بفهمیم راه چیست
کژ راهه بیش نیست ره منبر و خطاب
فردای آخرت که سر از گور بر نهیم
خالی شود خیال خوش از صحبت و عتاب
داروغه را بگوی که ساقی بهانه است
هر کس به گور خود رود آخر به وقت خواب
این درس را که پیر میکده تکرار می کند
بیهوده پی مجوی تو در مکتب و کتاب
این بار اگر مسافری از کوه بازگشت
گوییدش ای عزیز بیشتر بشنو بیشتر بتاب
برچسب : نویسنده : 6zehnenaghesb بازدید : 120