لاک قرمز

ساخت وبلاگ

اولین بار که فیلم لاک قرمز را دیدم زمستان سال 1395 بود. یک بار که تنها سوار اتوبوس بودم و از تهران به اصفهان می رفتم. تا آخر فیلم اشک می ریختم و در سکانس پایانی آن دیگر همه مسافران فهمیده بودند که من دارم گریه می کنم. سکانس پایانی فیلم واقعا ناراحت کننده و تکان دهنده بود. آنجا که دخترک بسم الله گویان موی خود را می چیند که برای عروسک هایش مو درست کند. 

دیروز وقتی به خانه رفتم دیدم سادات خانم در حال تماشای همان فیلم است. به او توصیه کردم بقیه اش را نبیند اما شاید همین پافشاری من باعث شد تا کنجکاو شود که تا پایان آن را ببیند و این بار هم باز من گریه کردم. دیدم سادات خانم هم دارد اشک می ریزد. 

شاید برای خیلی ها این همه فشار و غم برای یک دختر اغراق آمیز به نظر آید اما برای منی که در شوش زندگی کرده ام و کودکان کار و معتادان کارتن خواب گوشه ای از زندگی روزمره من شده بودند نه تنها عجیب نبود بلکه بسیار هم عادی می نمود و برایم زندگی با این مشقت کاملا قابل تصور بود. مطمئنم اگر خدای ناکرده تنها 1 درصد از این بلاها که سر دخترک در فیلم می آمد سر من بیاید سرنوشتی بهتر از مادرش را پیدا نمی کردم. 

بگذریم. بار اول که این فیلم را دیدم تصمیم داشتم درباره نظام فشل تامین اجتماعی در کشورم مطلب بنویسم اما دیدم کجای مملکت درست است که این یکی درست باشد. 

اما حالا می بینم که ما باید از خودمان شروع کنیم و نگذاریم که همنوعان ما دچار مشکلاتی این چنین شوند. 

کمی با هم مهربانتر باشیم. راه دوری نمی رود. 

فریدون و فرخ...
ما را در سایت فریدون و فرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6zehnenaghesb بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 6 ارديبهشت 1397 ساعت: 13:59