چهارشنبه ای به رنگ خون

ساخت وبلاگ

صبح چهارشنبه مثل این چند روزه به سختی از خواب بیدار شدم. گویی مرا به رختخواب دوخته باشند. به هر زحمتی بود برخواستم. دوش گرفتم و عازم محل کار شدم. برای انجام برخی امور به بیمه و کارگزینی سر زدم و بعد هم مشغول کارتابل اداری خود شدم. چند نامه به این طرف و آنطرف زدم.ساعت 10 هم اخبار را چک کردم. خبری نبود. باز مشغول به چک کردن کارتابل و تهیه گزارش شدم.

ساعت 10:45 بود که معین زنگ زد. گفت اخبار را دیده ای؟ گفتم آره خبری نبوده. گفت چطور خبر نداری؟ مجلس را ترکانده اند... پیش خودم گفتم باز دیشب غذای سنگین زده و خواب های دیشبش را برای من تعریف می کند. گفت باور نمی کنی سری به اخبار بزن... تا او به اتاقمان بیاید سری به سایت های خبری زدم و دیدم چه خبر است!!!.... همه چیز بهم ریخته. می شد التهاب را در چهره همکاران مشاهده کرد. گویی هرج و مرج همه جا را گرفته باشد...

معین آمد و یک ساعتی حرف زدیم. بعد هم با آقای داوری رفتیم نماز. گفتم اگر می خواهی شربت شهادت بنوشی تنها خوری نکنی. بعد هم تا حدود 3 اخبار را چک می کردم. از بیرون هر از گاهی صدای آژیر می آمد. می شد حدس زد کار تا چه حد بالا گرفته است. النهایه اعلام شد که عملیات ضد تروریستی پایان پذیرفته و تعداد 12 نفر شهید و 42 نفر زخمی شده اند.

عصر که به سمت مترو می رفتیم خیابان ها خلوت بود. دم در مترو چند نظامی ایستاده بودند که همه کیف ها را می گشتند. خوشبختانه من کیف نداشتم. مترو معمولا در آن ساعات شلوغ است اما چهارشنبه بسیار خلوت بود. متمدنانه سوار بر مترو شده و بعد هم با اتوبوس تا خانه آمدم. تا شب چندین بار مجتبی و مادر و بابا و مرضیه با من تماس گرفتند و نگران از من خواستند که مراقب خودم باشم. آنها را هم نگران کردیم. این دو روز هم اخبار حوادث چهارشنبه را دنبال می کردم. 

فریدون و فرخ...
ما را در سایت فریدون و فرخ دنبال می کنید

برچسب : چهارشنبه, نویسنده : 6zehnenaghesb بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 23:08