فریدون و فرخ

متن مرتبط با «تارش» در سایت فریدون و فرخ نوشته شده است

برای آن زلف چون شب تارش

  • ما را ز زلف چون شب تارش چه حاصل است وقتی که خصم من بر او در مقابل است شاه از رخش به کیش در آمد به هوش باش رفتش فنا که توسن او پای در گل است مجنون و مست و یاغی و رند و شرابخوار بر دادگاه او نبرندش چو عاقل است هوش از سرم ببرد به عطر نگاه خویش بر سایه سار سرو قدش ماه کامل است چشم سیاه تر ز شبش روشنای دل شمشیر ابروان برِ آن در حمایل است ساقی بده پیاله که مست نگاه اوست هر کس که فکر کرده در این خانه فاضل است شوق وصال روی تو اعجاز من شده هر معجزه ز غیر تو را سحر و باطل است جز کوی دوست ره نبرد کودک خیال شاید به وصل اوست که روحم مواصل است گرد خم شراب معرفتش حلقه حلقه یار او را که غرقه گشت در آن حلقه داخل است گشتم اسیر زلف کمندت نگار مست آن دام را که مقتل خونریز صد دل است بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها